یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه ی بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
یک نفر هست که در پرده ی شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته ی پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبدی آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند