سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی سبز
 

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 96797

ای عشق من چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به یاد دارم ، روزی که با خود گُفتم کسی را یافته ام که دیگر از دست نخواهم داد.
روزی که امید ها و آرزوهای فراوانی از خاطرم می گذشت...
و آنروز که چشمانم با چشمان تو دیدار کرد ، دانستم ، دیر زمانیست که می شناسمت...
روزی که تورا دیدم با خود گفتم که یگانه ی خویش را یافتی پس دیوانه وار عاشقش باش ، عزیز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... یادم هست آن هنگام که عاشقت شدم باخود پیمان بستم که دیگر در نگاه هیچ کسی که تمنای مهر و توجه دارد ، نگاهی نکنم ، پیمان بستم که تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زیبا و سیمای دلرُبای تو کنم تا فردا روزی پشیمان نباشم ... پشیمان نباشم که چرا آنگونه که لایقش بودی دوستت نداشتم ، پشیمان نباشم که چرا عشقم را ابراز نکردم ، عمل نکردم به آنچه می گویم تا اثباتی باشد بر حرفهای عاشقانه ام ...
واینک نیز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پیمانی دوباره می بندم که خورشید نگاهم بر هیچ افق دیگری جز وجود تو طلوع نکند و بر هیچ کس جز تونتابد ... عشقم را در سینه پنهان و قلبم را از هرکس مخفی خواهم کرد تا دور از چشمانت کسی آندو را از من نگیرد . و اینک بر بُلندای قله ی عشق و صداقت نام تورا فریاد می کنم ،
امیدوارانه نامت را می خوانم و امیدوارم که مرور زمان ذره ای از عشقت در من نکاهد و گذر ثانیه ها ،افزاینده ی مهر و محبتم به تو باشد . می خواستم زیباترین کلام را به یاری بگیرم ، تا صمیمانه ترین عشق ها را تقدیمت کنم ، ذهنم یاری نکرد . پنداشتم که ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست ،
پس ساده و بی تکلف می گویم : دوستت دارم

منبع: http://www.aro00osak.blogfa.com

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/17 توسط محسن
ای عشق من چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن.
آنروز که مهمان قلبم شدی ، خوب به یاد دارم ، روزی که با خود گُفتم کسی را یافته ام که دیگر از دست نخواهم داد.
روزی که امید ها و آرزوهای فراوانی از خاطرم می گذشت...
و آنروز که چشمانم با چشمان تو دیدار کرد ، دانستم ، دیر زمانیست که می شناسمت...
روزی که تورا دیدم با خود گفتم که یگانه ی خویش را یافتی پس دیوانه وار عاشقش باش ، عزیز بدارش و تا سرحد مرگ دوستش داشته باش ..... یادم هست آن هنگام که عاشقت شدم باخود پیمان بستم که دیگر در نگاه هیچ کسی که تمنای مهر و توجه دارد ، نگاهی نکنم ، پیمان بستم که تنها نگاه عاشقم را وقف چشمان زیبا و سیمای دلرُبای تو کنم تا فردا روزی پشیمان نباشم ... پشیمان نباشم که چرا آنگونه که لایقش بودی دوستت نداشتم ، پشیمان نباشم که چرا عشقم را ابراز نکردم ، عمل نکردم به آنچه می گویم تا اثباتی باشد بر حرفهای عاشقانه ام ...
واینک نیز ، همچنان ، بر عهد خود وفادارم و پیمانی دوباره می بندم که خورشید نگاهم بر هیچ افق دیگری جز وجود تو طلوع نکند و بر هیچ کس جز تونتابد ... عشقم را در سینه پنهان و قلبم را از هرکس مخفی خواهم کرد تا دور از چشمانت کسی آندو را از من نگیرد . و اینک بر بُلندای قله ی عشق و صداقت نام تورا فریاد می کنم ،
امیدوارانه نامت را می خوانم و امیدوارم که مرور زمان ذره ای از عشقت در من نکاهد و گذر ثانیه ها ،افزاینده ی مهر و محبتم به تو باشد . می خواستم زیباترین کلام را به یاری بگیرم ، تا صمیمانه ترین عشق ها را تقدیمت کنم ، ذهنم یاری نکرد . پنداشتم که ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست ،
پس ساده و بی تکلف می گویم : دوستت دارم

منبع: http://www.aro00osak.blogfa.com

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/17 توسط محسن
یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود



سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم



سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد



سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی



مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی



حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود



مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم

منبع: http://www.aro00osak.blogfa.com

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/17 توسط محسن
اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 1
از من آزرده مشو، میروم از خانه ی تو، قبل رفتن تو بدان عاشق و بی تقصیرم، تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست، امر کن تا که بمیرم به خدا می میرم..
فرستنده : سارا از زشت


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 2
من همان قاب تهی خسته و بی تصویرم،
که برای تو و تصویر دلت می میرم..
فرستنده: حسنا از پاوه به شماره 0918xxx3575


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 3
دیشب دفترچه قسطامو ورق می زدم. تمومی نداره! تا آخر عمر بدهکار مهربونیاتم..
فرستنده: آویسا از مشهد به شماره 0936xxx6530



اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 4
پرستوهای محبت از سرزمین دل انسان ها پر کشیده اند، به را های دور..
دیگر گلهای مهربانی در دل کسی جوانه نمی زند.
نشانی از عشق اگر هست، تنها رد پایی است.
آن هم سال هاست که پوشیده شده، با برف های سرد و سنگین بی اعتنایی..
گردآوری و تدوین: مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 5
حالا دیگه من تنهام، تنها تر از همیشه. آهنگی که مدام تو گوشم تکرار میشه فریاد مظلومانه ی جیرجیرک تنهای باغچست. صدایی که خیلی برام آشناست. چیزی شبیه در خود شکستن..
نگارش: اختصاصی مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 6
کجاست قبر تو جانم؟ کجا به خاک فتادی؟ پیام مرگ خودت را عزیز من به که دادی؟ هر آنچه ناله به دل داشتم به نامه نهادم، چه قدر نامه نوشتم چرا جواب ندادی؟..
گردآوری و تدوین: مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 7
در همه جای این زمین هم نفسم کسی نبود، زمین دیار غربت است از این دیار خسته ام..
گردآوری و تدوین: مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 8
دو نگاهی که کردمت همه عمر، نرود تا قیامت از یادم. نگاه اولین که دل بردی، نگاه آخرین که جان دادم..
گردآوری و تدوین: مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 9
زندگی شاید همین باشد: یک فریب ساده و کوچک!
آن هم از دست کسی که فکر می کردی همه چیز توست، همه کس تو...
نگارش: اختصاصی مدیر وبلاگ


اس ام اس عاشقانه ی شماره ی 10
چه تنگنای سختی است! یک انسان یا باید بماند یا باید برود. و این هر دو اکنون برایم تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست..

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/17 توسط محسن
وقتی تو نیستی


هیچ چیز آنطور که باید نیست


انقدر دلتنگ شده ام که درونم خالیست


نفس نای تو که از من عبور کند


نغمه خوانم خواهی کرد.


تمام بی قراری هایم را


خلاصه می کنم


در امواج شلوغ مخابرات


در یک sms.

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 88/8/17 توسط محسن
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک  
قالب وبلاگ